محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

محمد جواد هدیه خدا

خدایا محمد جواد رو درسایه خودت حفظ کن

                                

 

             

مهمون خونه ما محمد جواد

دیروز دو تا خواهرم به کمک همدیگه داشتند دلمه درست می کردند موقع پیچیدن دلمه ها به مامانم گفتیم که به خاله زنگ بزن که با محمد جواد بیان خونه ما چون فرداش اولین روز ماه مبارک رمضان بود خواستیم که دور هم باشیم چون محمد جواد نمی تونست دلمه بخوره براش سوپ درست کردیم در ضمن اینم بگم که سوپ های خواهرم زکیه خیلی خوشمزه هست و آدم با یه بشقاب سیر نمیشه . محمد جواد خیلی دوست داشتنی وخوشگل شده بود براش اسپند هم دود کردیم خیلی دوست داشت که بره وتوی حیاط بازی کنه ومیرفت جلوی پنجره وحیاط رو نگاه می کرد من هم خیلی دلم می خواست که بین گلها از محمد جواد عکس بگیرم حیف که گلهای حیاط خونمون به خاطر بارش تگرگ خراب شده بود وپدرم مجبور شده بود که ساقه هاشون رو ک...
28 خرداد 1394

محمد جواد توی ماشین بابا

یه روز وقتی بابای محمد جواد کلاس داشت ومی خواست محمد جواد رو بیاره خونمون ما هم خونه خواهرم بودیم وهماهنگ کردیم که با بابای محمد جواد بیاییم وقتی سوار ماشین محمد جواد اینها شدیم دیدیم که بله محمد جواد بغل مامانش نشسته وخاله هم اون روز سری بعداز ظهر بود رفتیم که خاله رو بزاریم جلوی مدرسه وسپس به طرف خونه به راه افتادیم هرچه کردیم پشت پیش ما نیومد که بشینه وخودش تنهایی اون جلو لم داده بود البته کمربند ایمنیش رو هم بسته بود گفتم ازش عکس بندازم که تا وقتی که بزرگ شد بدونه که مامان وبابا چه زحمتهایی براش کشیدند. آفتاب به پاهاش میزد ومحمد جواد پاهاش رو تکون میداد گرمای آفتاب رو حس می کرد وقتی رسیدیم خونه توی ماشین خوابش برده بود و...
17 فروردين 1394

محمد جواد خونه دختر خاله مهمون اومده

یه روزی که ما رفته بودیم خونه خواهرم (خونه امیرمحمد وامیررضا)به خاله زنگ زدیم تا با محمد جواد حرف بزنیم چون یه ماهی میشد که روی ماه محمد جواد رو ندیده بودیم بعد سلام واحوال پرسی با خاله بچه ها با محمد جواد حرف زدند نمی دونید که چه الو الو میکرد پشت تلفن خاله گفت شب میایم اونجا ما هم خیلی خوشحال شدیم . اینم محمد جواد خونه دختر خاله سمیه محمد جواد داره ماشین سواری میکنه لباس سبز هم بهش میاد محمد جواد عاشق جاروبرقی هست خیلی با سلیقه هست اینم امیرمحمد هست که طبق معمول حرف سرش نمیشه وداره توپ بازی میکنه ومحمد جواد داره بهش نگاه میکنه وامیررضا هم توی خواب ناز هست هر چه بیدارش کردیم بیدار نشد امیررضا زود...
17 فروردين 1394

عکس های به جا مونده محمد جواد در سال 93

روزی که بابای محمد جواد کلاس داشت ومحمد جواد رو به خونه ما آورده بود از بس گریه کرد من هم کلاه سرش گذاشتم وگفتم که میریم اونم گریه نکرد. محمد جواد متفکر تو رو خدا عمق نگاهش رو ببینید به این فکر میکنه که چرا دختر خاله منو خونمون نمیبره نیم ساعتی میشه که با زیپ کاپشن مشغول بازی هست توپولویم توپولو صورت محمد جواد مثل هلو دختر خاله دیگه دارم عصبانی میشم چقدر می خوای ازم عکس بندازی می بینید که تسبیح هم جز اسباب بازیهاش هست محمد جواد خیلی بچه مومنی هست نمازش رو هم سر وقت می خونه وبه زبون خودش اووک میگه یعنی (الله اکبر) تاتی خرسش رو پیدا کرده چقدر ذوق کرده ومی خنده ...
17 فروردين 1394

محمد جواد رفته کربلا

سلام محمد جواد رفته کربلا خوش به حالش که خدا محمد جواد رو خیلی دوست داره پارسال هم همین موقع کربلا بود امسال هم دو روز دیگه می خوان بیان وقتی اومدن میریم به دیدن محمد جواد ودست محمد جواد رو می بوسیم چون که بوی زیارت میده . محمد جواد در اسال و6 ماهگی برای دومین بار به زیارت امام حسین وحضرت ابوالفضل رفته نمیدونم سفارشهای منو یادش مونده یا نه که برام دعا کنه با اون قلب صاف وکوچولوش . زیارتت قبول کربلایی محمد جواد پارسال همین موقع در 7ماهگی ...
14 فروردين 1394