محمد جواد خونه دختر خاله مهمون اومده
یه روزی که ما رفته بودیم خونه خواهرم (خونه امیرمحمد وامیررضا)به خاله زنگ زدیم تا با محمد جواد حرف بزنیم چون یه ماهی میشد که روی ماه محمد جواد رو ندیده بودیم بعد سلام واحوال پرسی با خاله بچه ها با محمد جواد حرف زدند نمی دونید که چه الو الو میکرد پشت تلفن خاله گفت شب میایم اونجا ما هم خیلی خوشحال شدیم .
اینم محمد جواد خونه دختر خاله سمیه
محمد جواد داره ماشین سواری میکنه
لباس سبز هم بهش میاد
محمد جواد عاشق جاروبرقی هست خیلی با سلیقه هست
اینم امیرمحمد هست که طبق معمول حرف سرش نمیشه وداره توپ بازی میکنه ومحمد جواد داره بهش نگاه میکنه وامیررضا هم توی خواب ناز هست هر چه بیدارش کردیم بیدار نشد امیررضا زود میخوابه خیلی بچه باادبی هست قربونش برم
الو گفتن محمد جواد نمیدونید با چه عشقی الو میگه الووووووووووو
محمد جواد می خواد مشق بنویسه
در ماژیک رو هم به من میده
با چه عشقی داره مشق هاشو می نویسه دستنش هم گذاشته روی زانو این درسها که خیلی آسونه در یک چشم به هم زدن مسئله هاش رو حل کرد به من میگن محمد جواد
درسهاش تموم شده می خواد بره
اولین نوشته محمد جواد به زبون خودش فکر کنم به خط میخی نوشته
محمد جواد امیدوارم وقتی بزرگ شدی به مدارج عالی برسی